
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۸۴۶
۱
هجران گذشت و نوبت دیدن رسید باز
نور دو دیده کوری دشمن رسید باز
۲
شکر خدا که طایر دولت شکار شد
شهباز عاشقان به نشیمن رسید باز
۳
چشم تو روشن ای دل مهجور کز سفر
آن توتیای دیده روشن رسید باز
۴
چشمم هنوز شمع جمالش ندیده سیر
اشک نشاط بین که بدامن رسید باز
۵
سیری ندارد از خط و خالش دلم دگر
مور حریص بین که بخرمن رسید باز
۶
اهلی بر آن نبود که گوید حدیث شوق
اما چه چاره قصه بگفتن رسید باز
نظرات