
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۸۵
۱
گر ساقی بدمست به خشم از بر ما رفت
بدمستی و دیوانگی ازما به کجا رفت
۲
دیوانه از اینیم که آن شوخ پری وش
چشمی سوی ما کرد که عقل از سر ما رفت
۳
هر غمزه که زد چشم خوشت صید دلی کرد
یک بار ندیدیم که این تیر خطا رفت
۴
خورشید رخا، گرم چه رانی؟ که چو ذره
سرهای عزیزان همه بر باد هوا رفت
۵
پر گاله دل رفت شب از گریه به رویم
بر روی من از گریه چگویم که چهارفت
۶
سر خاک ره باد صبا باد که کردم
در کوی تو از همرهی باد صبا رفت
۷
تا کوی عدم هیچ کسش دست نگیرد
اهلی که به سیل ستمش پای ز جا رفت
تصاویر و صوت

نظرات