
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۸۵۱
۱
جان رفت و دل ز عشق پریشان بود هنوز
مست تو کی ز رفته پشیمان بود هنوز
۲
بگسست دست عمر ز دامان زندگی
بامن غم تو دست گریبان بود هنوز
۳
دارم دلی که در دهن شیر اگر فتد
مشغول عشق طرفه غزالان بود هنوز
۴
آتش ز سوز سینه ما در جهان فتاد
ما دم نمی زنیم که پنهان بود هنوز
۵
هرکس که بود کار خود از بخت راست کرد
بنیاد کار ماست که ویران بود هنوز
۶
بیمار عشق دیده فرو بست از حیات
چشم امید درپی درمان بود هنوز
۷
فرهاد مرد و صورت شیرین ز سنگ رفت
اهلی چه صورت است که حیران بود هنوز
تصاویر و صوت

نظرات