
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۸۵۵
۱
در عین عتاب از بر ما میگذری باز
طوری عجب امروز بما مینگری باز
۲
من بنده لطفت که بخشمم چه فروشی
یک خنده وز دو جهانم بخری باز
۳
چون آینه با همنفسان روی برویی
وه کز نفس سوختگان بیخبری باز
۴
ای مرغ بهشتی که بما انس گرفتی
از طعن حسودان ز کف ما نپری باز
۵
آه از تو پریزداه که گر میروی از چشم
تا من مژه برهم زده ام در نظری باز
۶
اهلی بخرابات مغان هرچه ببازی
گر صبر کنی هم ز خرابات بری باز
۷
در گلشن وصل تو چه کم گردد اگر من
جان تازه کنم همچو نسیم سحری باز
نظرات