
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۸۵۶
۱
دیده بوصل آرمید دل نشود خوش هنوز
آب ز سر برگذشت در جگر آتش هنوز
۲
آ]وی سرگشته شد کشته به تیر نظر
گر نبرد ترک مست دست بترکش هنوز
۳
از گذر سیل اشک نقش بصر شسته شد
و از اثر خون دل چهره منقش هنوز
۴
کار دل آشفتگان راست شد از نوخطان
خاطر مجموع ما از تو مشوش هنوز
۵
گرچه بروی چو روز زلف چو شب بسته یی
روز کنی شام ما از رخ مهوش هنوز
۶
سبزه تر خشک شد غنچه گل باد برد
نرگس ما خاک شد سرو سهی خوش هنوز
۷
خاک تن کوهکن باد بهر گوشه برد
صورت شیرین زناز مانده برابرش هنوز
۸
هر خس و خاری که بود گشت بکویت عزیز
اهلی شوریده بخت خوار و ستم کش هنوز
نظرات