
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۸۸
۱
بس که دل پر آتشم بهر تو آه کرده است
گلخنی است کز غمت جامه سیاه کرد است
۲
دیده اگر به خون کشم هست سزای دیدنش
سنک که میزنم به دل چه گناه کرده است
۳
ترسم از آنکه چشم من کج نظرش گمان بری
بسکه به گوشه نظر در تو نگاه کرده است
۴
منکر عشق چون شود دیده که از نظاره ات
چشم تو را بحال خود هردو گواه کرده است
۵
سروقد تو تا گهی سوی چمن قدم نهد
نرگس مست عمرها دیده به راه کرده است
۶
در شب غم به روشنی دانه در به گوش تو
آنچه کند کجا جوی خرمن ماه کرده است
۷
اهلی اگر گرفته یی ملت عشق و کنج صبر
آنچه تو کرده یی همه همت شاه کرده است
نظرات