
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۸۸۳
۱
کشته ام خار ملامت همه پیرامن خویش
خار گل کن به من از برق رخ روشن خویش
۲
ذوق پابوس تو بیرون نرود از دل من
گر به بینم بمثل دست تو در گردن خویش
۳
آفتابی تو و از ذوق وصالت همه شب
چشم امید گشایم به در روزن خویش
۴
مست میخانه چنانم که گرم دست دهد
خشت آن خانه کنم تا بقیامت تن خویش
۵
گوشه گلخن ما مسکن آن سرمست است
که بصد گلشن جنت ندهد گلخن خویش
۶
خوشه چینی کند از خرمن آنکس اهلی
که چو مجنون تو آتش زده در خرمن خویش
۷
گوشه چشم فکن کز هوس سروقدت
کردم از خون جگر لاله ستان دامن خویش
نظرات