
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۸۸۶
۱
چون بخیال آیدم سرو قباپوش خویش
آورم از شوق او دست در آغوش خویش
۲
وه چه خوش آندم که تو مست نشینی برم
وانکه نبینم دگر تکیه گهت دوش خویش
۳
چونکه سیوالی کنی مضطربم در جواب
بسکه همی گم کنم از سخنت هوش خویش
۴
گوشم از آن لب چه یافت دولت سر گوشیی
کاش توانستمی بوسه زدن گوش خویش
۵
چند چو اهلی ز دور لب گزم و خون خورم
شربتی آخر ببخش از لب چون نوش خویش
تصاویر و صوت

نظرات