
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۸۸۷
۱
کوی او خواهی دلا محنت کش اغیار باش
دم مزن خاموش همچون صورت دیوار باش
۲
امشبم خواب اجل خواهد ربود ای دل ولی
شایدم آن مه بپرسد دیده گو بیدار باش
۳
لاف عشقت میزند هر بی خبر ای مهربان
یک دو روزی از برای امتحان خونخوار باش
۴
گفتگوی مردمت غافل نگرداند ز یار
از برون باغیر گوی و از درون با یار باش
۵
تا نرانندت دگر اهلی ز کوی آن طبیب
نیست درمانی دگر افتاده و بیمار باش
نظرات