اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

شمارهٔ ۹۰۱

۱

ره ز مستی بزنم باز به ویرانه خویش

چون مرا شوق تو بیرون برد از خانه خویش

۲

سنگ بر سینه زنان زان در دل می کوبم

که ترا یافته ام در دل ویرانه خویش

۳

تو و بانک طرب انگیز نی و جام شراب

من و خون جگر و نعره مستانه خویش

۴

میدهی عاشق بی خویشتن از خود خبرش

نه ز بیداد ز نی سنگ بدیوانه خویش

۵

حال اهلی برسانید به مجنون که کند

گریه بر حال من و خنده بر افسانه خویش

تصاویر و صوت

نظرات