اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

شمارهٔ ۹۰۴

۱

ای اجل مهلت من ده که ببوسم دامنش

دشمنم نیزمکش تا بکشد رشگ منش

۲

چون شکایت کنم از دوست که خون ریخت مرا

هرکه شد کشته ز معشوق نباشد سخنش

۳

دهنش گفت که دردت کنم از بوسه دوا

جای آنست که صد بوسه زنم بر دهنش

۴

مبتلای قفس تن نشدی طوطی جان

گر نبودی هوس آن لب شکر شکنش

۵

اهلی آن روز که چون لاله سر از خاک زند

غرقه در خون جگر سوخته بینی کفنش

تصاویر و صوت

نظرات