
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۹۱۶
۱
خوش آن ساعت که آن ساقی نشاننم پیش خود مستش
نهد آن کاسه بر دست من و من بوسه بر دستش
۲
فغان از زهر چشم او چه مرد افکن شرابست این
می تلخی چنین آنگاه ساقی نرگس مستش
۳
دل از سرو بلند او بطوبی کی شود مایل
وگر مایل شود باشد گناه از همت پستش
۴
درین نخجیرگه هردم هزاران صید می افتد
سگ آن صید مقبولم که بر فتراک خود بستش
۵
به پابوس سهی قدان ز کوته دستی طالع
ندارد فرصتی اهلی ولیکن همتی هستش
نظرات