اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

شمارهٔ ۹۳۹

۱

بزخم تیر تو جان رفت و خاک تن شد گل

هنوز لذت تیرت نمیرود از دل

۲

دلا ز مشکل غم کار بر خود آسان کن

که مردنت بود آسان و زندگی مشکل

۳

چه جای خار که گل گر فتد شود خارت

ز هرچه دامن همت نگیردت بگسل

۴

به ذره یی چو تو خورشید صد نظر دارد

تا غافل از وی و مشغول خود زهی غافل

۵

متاع عقل ببازار عشق کس نخرد

درین معامله دیوانه میشود عاقل

۶

بیار می که ز مستی خجل شدن سهل است

هزار بار مرا توبه کرده است خجل

۷

ز دیده حاصل اهلی همیشه خار غم است

ز شوره زار بجز خار کی شود حاصل

تصاویر و صوت

نظرات