اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

شمارهٔ ۹۴۷

۱

سجده بردم بدرش دوش چو تنها گشتم

آمد آنشمع برون ناگه و رسوا گشتم

۲

عاقبت نقد مرا دل خود داد بدست

سالها گرچه بدر یوزه دلها گشتم

۳

منم آن ذره که بی نام و نشان میباشم

بهوا داری خورشید تو پیدا گشتم

۴

وقت آنست که در میکده افتاده شوم

جبر آن عمر که بیهوده بهر جا گشتم

۵

اهلی از کعبه چو حاجی نزنم لاف که من

خادم میکده بودم چه بصحرا گشتم

تصاویر و صوت

نظرات