اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

شمارهٔ ۹۵۲

۱

با هرگل نورسته که برخاست نشستیم

جز داغ جگر طرفی از این باغ نبستیم

۲

در قید تعلق پی دل چند توان بود

گفتیم طلاق دل آواره ورستیم

۳

چون ذره به خورشید وشان مهر چه ورزیم

چون در دل آنطایفه آن نیست که هستیم

۴

از توبه و طامات عجب نخل امیدی

بستیم بسی سال و بیک لحظه شکستیم

۵

خاک ره ما چرخ بلندست به همت

در دیده کوته نظران است که پستیم

۶

آن آهوی مستیم که در صیدگه عشق

جان صید تو کردیم و زدام تو نجستیم

۷

لطف سخن و حسن وفا برد دل از ما

اهلی نه که ما صورت دیوار پرستیم

تصاویر و صوت

نظرات