
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۹۶۴
۱
خوش آنکه مست بروی تو دیده باز کنم
بخاک افتم و صد سجده نیاز کنم
۲
شبی بخلوت تاریک من بود یارب
که همچو شمع درآیی و در فراز کنم
۳
کرشمه یی کن و جامی بیار ای ساقی
مرا بطاعت و تقوی مهل که ناز کنم
۴
تو آب خضری و من تشنه این کنایت بس
چه حاجتست که دیگر سخن دراز کنم
۵
مجال سجده نمی یابم از نظاره تو
تو خود بگو که من مست چون نماز کنم
۶
ز عشق نیست مرا چاره یی جز این اهلی
که ترک چاره کنم رو بچاره ساز کنم
نظرات