
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۹۷۶
۱
شبها چو سگان در طلبت در بدر افتم
چون روز شود سرنتهم بیخبر افتم
۲
در پای تو گر سر فکند از تن من تیغ
برخیزم و در پای تو بار دگر افتم
۳
مست از می شوق تو چنانم که بکویت
گر پانهم از غایت مستی بسر افتم
۴
تا چند ببوی خوشت ای آهوی مشکین
در کوه و بیابان چو نسیم سحر افتم
۵
پروانه وش ای شمع بتان در نظر تو
میسوزم ازین غم که مباد از نظر افتم
۶
با شیر زدم پنجه بعشق تو و امروز
در پای سگان تو بخون جگر افتم
۷
تا چند نشینم بدر صومعه اهلی
برخیزم و با مطرب و معشوقه در افتم
نظرات