
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۹۸۰
۱
گنجی چو تو در سینه به کونین چه کارم؟
مستغنیام از هردو جهان من که تو دارم
۲
چون ذره بر آنم که به خورشید رسم باز
در همت خو پست نِیَم گرچه غبارم
۳
درمان دل از لعل تو جویند حریفان
من درد دل خود به خدا باز گذارم
۴
چون بلبل اگر زار بگریم مکنم عیب
زاری ز غمت چون نکنم؟ عاشق زارم
۵
جایی که بتان را سگِ خود مینشماری
انصاف دهم من چه سگم؟ در چه شمارم؟
۶
در ملک دلم غم به جفا دست برآورد
وقت است که من هم به دعا دست بر آرم
۷
اهلی ز کنار و بر خوبان نشوی سیر
هرچند من از خلق دو عالم به کنارم
تصاویر و صوت

نظرات