
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۹۸۵
۱
دی در رهش چو دیدم بس شرمناک گشتم
او سرخ شد ز غیرت من خود هلاک گشتم
۲
از عشق من گر آن مه افسانه شد چو یوسف
او جامه چاک آمد من سینه چاک گشتم
۳
پیرانه سر نکردم شرم از سفید مویی
وز بهر نوجوانی در خون و خاک گشتم
۴
از بیم سر بکویش آسان نبود گشتن
چون ترک سر گرفتم بی ترس و باک گشتم
۵
گر بود پیش ازینم آلیشی ز هستی
عشقم بسوخت اهلی چندانکه پاک گشتم
نظرات