
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۹۸۶
۱
می ده که بی غبار غمی از جهان روم
آلوده دل مباد کزین خاکدان روم
۲
خلق جهان بگریه من خنده گر زنند
طوفان شود ز گریه گهی کز جهان روم
۳
تا زنده ام چو شمع ندانند قدر من
قدر من آنگه است که من از میان روم
۴
تا دل ز من ربود سگ آستان او
هرگز دلم نداد کز آن آستان روم
۵
آن آفتاب حسن کجا سر نهد بمن
گر زیر پا نهم سر و بر آسمان روم
۶
گشتم غبار ره که به شبگیر تا صبا
شبها بکوی دوست ز دشمن نهان روم
۷
اهلی اگر بباغ جنان ساقیم نه اوست
دوزخ از آن به ام که بباغ جنان روم
نظرات