
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۹۹۹
۱
عمریست که من خاک ره درد کشانم
چون سایه قدم بر قدم پیر مغانم
۲
از زهد برندی چو فتادم چه تفاوت
آن روز همین بودم و امروز همانم
۳
با پیر مغان بسته ام اینعهد که دیگر
جز خدمت رندان نکنم تا بتوانم
۴
ای خضر سعادت مددی تا چو خط یار
خود را بلب چشمه حیوان برسانم
۵
اهلی بدلم زخم نهان کز ستم اوست
روزی بتو بنمایم اگر زنده بمانم
نظرات