
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۳۱
۱
بزرگوار خدایا من آن تهیدستم
که خجلتم نگذارد که سر بر آرم هیچ
۲
بخوشه چینی ام از خرمن کرم بنواز
که من نکاشته ام تخم و گر بکارم هیچ
۳
بزیر بار گنه مانده ام ببدکاری
ز کار و بار چه پرسی که کار و بارم هیچ
۴
بخاندان محمد که از محبتشان
متاع هر دو جهان را نمی شمارم هیچ
۵
بجز محبت اینخاندان مپرس از من
که جز محبت این خاندان ندارم هیچ
تصاویر و صوت

نظرات