
اثیر اخسیکتی
شمارهٔ ۲۷ - مدح
۱
اقتدارش رایت خورشید بر گردون زده است
بارگاهش خیمه جمشید بر هامون زده است
۲
خاک درگاهش چو عقد گلستان از باد صبح
آتش اندر آبروی لولوی مکنون زده است
۳
طرف حکم اوست هر دُر شب افروزی که صنع
تا قیامت بر ستام ابلق گردون زده است
۴
زّر احسانش که موزون نیست در معیار وهم
در سرا ضرب ضمیر من زر موزون زده است
۵
از پی کامش هوا بر کارگاه اعتدال
مهره ی بر روی این دیبای سقلاطون زده است
۶
هر که معجون خلاف اوسرشته است آسمان
زهره داروی فنا- حالی بر آن معجون زده است
نظرات