اثیر اخسیکتی

اثیر اخسیکتی

شمارهٔ ۱۳۲

۱

می‌روم از غم عشق تو چنان بی‌خبرم

که ندانم به کجا یا به چه اندیشه درم

۲

همچو روی تو همه کار من آراسته بود

وه، که چون موی تو اکنون همه زیر و زبرم

۳

تیغ هجران تو گر زخم چنین خواهد زد

هیچ شک نیست کزین واقعه من جان نبرم

۴

این منم کز بر تو دور شدم، شرمم باد

چه کنم، عاجز فرمان قضا و قدرم

۵

بخت، خوش داشت به هر روز، وصال غم تو

تا ز شبهای فراق تو چه آید به سرم

تصاویر و صوت

نظرات