
اثیر اخسیکتی
شمارهٔ ۲۲
۱
بروزگار خودم بعد از این امید نماند
که گشت عودمن از گشت روزگار چوبید
۲
سپید چشم و سیه فام میگذارم عمر
ز دستکاری شاه سیاه و صبح سفید
۳
کلاه دولت من چون بیوفتاد از سر
زمانه، خاک فشان گو بر افسر جمشید
۴
جوین بیوه زنان چون خورم که همت من
ورای قرصه ماه است و گرده خورشید
۵
مرا به خنجر بهرام بر نیاید کام
کنون نیاز چه دارم به بربط ناهید
نظرات