
اثیر اخسیکتی
شمارهٔ ۳۰
۱
ای بجائی که پیش صورت تو
خانه بشکست نقشبند خرد
۲
در نبندد شکسته بند قضا
هرکه را دست کین توشکرد
۳
جامه ئی داد خازن تو مرا
که کس از من به نیم جونخرد
۴
ور ندوزم مشبک است کزو
هفت عضوم برون همی نگرد
۵
زه جیبش چو چنگ ناله کند
لقمه از حلقم ار فرو گذرد
۶
ور بسرفم در آن میان ناگاه
چو انار کفیده باز دَرَد
۷
مرد باید که در میانه او
نه بسرفد، نه دم زند، نه خورد
۸
بیش از وصف او قلیل و کثیر
نتواند زبان که برشمرد
۹
زانکه گر هیچ دم زنم تادیر
تا باقصای کاشغر ببرد
۱۰
داد باشد ز خازن تو مرا
با رهی این معاملت سپرد
۱۱
بال این قطعه را بباید بست
پیش از آن، کز دهان من بپرد
نظرات