عارف قزوینی

عارف قزوینی

شمارهٔ ۱۱ - یکی دیگر از نامه‌های عارف به علی بیرنگ

۱

دل ز می دست برنمی‌دارد

دست تا هست برنمی‌دارد

۲

صبح شد باز از گریبانم

زندگی دست برنمی‌دارد

۳

خون دل ریخت چشم مستش و این

قتل خون بست برنمی‌دارد

۴

هیچکس هیچ چیز غیر از دل

چون که بشکست برنمی‌دارد

۵

طره شب رواش به طراری

یار و همدست برنمی‌دارد

۶

آنچنان دل شکسته شد که دگر

هیچ پیوست برنمی‌دارد

۷

مفت دادم اجاره دل و این

خانه در بست برنمی‌دارد

۸

عارفا دل مده به رذل که مهر

فطرت پست برنمی‌دارد

تصاویر و صوت

نظرات