عارف قزوینی

عارف قزوینی

شمارهٔ ۱۰

۱

نامه من برت از کان شفا می‌آید

محترم دار که این نامه ز ما می‌آید

۲

از سیه‌کاری من گشته گریزان از من

شکوه‌ها دارد و در پیش شما می‌آید

۳

گر بگوید سخن بی سر و پا گوش مکن

که به غمازی ما باد صبا می‌آید

۴

هرکه پرسد ز که این نامه رسیده است بگو

از شهنشه منش بی سر و پا می‌آید

۵

بوی مهر از تو گمان کرده که می‌آید لیک

دید وقتی که نیامد به صدا می‌آید

۶

بوی عشق آید باز از من اگر یک روزی

دیدم از جنس بشر بوی وفا می‌آید

۷

چون به دربار شه عشق رسی کرنش کن

کاندر آنجا به ادب شاه و گدا می‌آید

۸

رخ نماید برباید دل و آید اما

با دوصد عشوه به یغما بر ما می‌آید

۹

به کجا رو کنم از دست خیالت هرجا

رخت بربندم با من همه‌جا می‌آید

۱۰

اندرین کوه که من کرده مکان موسی اگر

آید آنجا ز کف افکنده عصا می‌آید

۱۱

عارف آید برت آن روز که صد سجده شکر

جای آری و بگویی: «به خدا می‌آید»!

تصاویر و صوت

عارف قزوینی شاعر ملی ایران - عارف قزوینی - تصویر ۳۲۹
دیوان میرزا ابوالقاسم عارف قزوینی، برلین، نوروز 1342 - تصویر ۱۴۸

نظرات