عارف قزوینی

عارف قزوینی

شمارهٔ ۴ - پدر نامه عارف

۱

بار آورندهٔ شَجَرِ بی‌ثمر پدر

ای زندگانیت همه با دردسر پدر

۲

ای مایهٔ فلاکت و خون جگر پدر

ای تربیت کنندهٔ اولاد خر پدر

۳

ای کرده چاک دامن ناموس مادرم

هر شب گرفته تنگ برش در برابرم

۴

پنداشتی که مرده و گر زنده‌ام خرم

مردم ز شرم اینکه چه سان سر برآورم

ای من شده شهید ره کیر خر پدر

۶

ای ز آدم بهشت فرو شد ترا نسب

عمری فکنده‌ای تو مرا در غم و تَعَب

۷

ای برخلاف علم و ادب همچو بولهب

گشتم ز دست جهل تو حمّالة الحطب

در زیر بار زندگیم همچو خر پدر

۹

شاگرد خانه پادو بازار کردیم

پا بست زن اسیر طلبکار کردیم

۱۰

بی‌علم و بی‌سواد و خر و خوار کردیم

جز خانهٔ خود از همه جا بی‌خبر پدر

۱۱

نفرین به خانواده و خوان تو نان تو

جانم به لب رسید پدر جان به جان تو

۱۲

آتش به خانمان تو و آشیان تو

رفتم به کشوری که نیابم نشان تو

آیم دمی که از تو نبینم اثر پدر

تصاویر و صوت

دیوان میرزا ابوالقاسم عارف قزوینی، برلین، نوروز 1342 - تصویر ۱۳۵
عارف قزوینی شاعر ملی ایران - عارف قزوینی - تصویر ۳۰۲

نظرات