
عارف قزوینی
شمارهٔ ۱۱ - گیسوی نگار
۱
می از اندازه فزونش بده ای ساقی بزم
تا خراب افتد و ما دست به کاری بزنیم
۲
شب اگر دست به گیسوی نگاری بزنیم
ره صد قافله دل در شب تاری بزنیم
۳
سختها سست شود در گه همدستی ما
همه همدست اگر دست به کاری بزنیم
۴
شیر گیریم و تهمتن تن و مرد افکن و مست
همتی تا که در این شرزه شکاری بزنیم
۵
ز اول عمر چو اندر زد و خوردیم و دفاع
یک صبوحی ز پی دفع خماری بزنیم
۶
محتسب تا نرسیده است ز دنبال بیا
ساغری با تو به یک گوشه کناری بزنیم
۷
حاصل کشتهٔ درویش اگر داد به باد
هر که بر خرمنش از ناله شراری بزنیم
۸
عارفا رشتهٔ تحت الحنک واعظ شهر
ظلم کردیم گر آن را به حماری بزنیم!
تصاویر و صوت


نظرات