عارف قزوینی

عارف قزوینی

شمارهٔ ۱۲ - شکنج طره

۱

شکنجِ طُرّهٔ زلفت شکن شکن شده است

دلم شکنجه در آن زلف پُر شکن شده است

۲

نماند قوتِ رفتن ز ضعف با این حال

عجب که سایهٔ من بارِ دوشِ تن شده است

۳

نمود لاغرم از بس که دردِ هجرانش

به جانِ دوست تهی تن ز پیرهن شده است

۴

به کوی یار رود دل ز من نهان هر شب

امان ز بختِ من این هم رقیبِ من شده است

۵

نماند در قفس از من به غیر مشتِ پری

چه سود اگر قفسم باز در چمن شده است

۶

از آن زمان که در آیینه دید صورتِ خویش

هزار شکر گرفتارِ خویشتن شده است

۷

بسوخت شمع چو پروانه را در آتشِ عشق

ببین چگونه گرفتارِ خویشتن شده است

۸

خوشم که فقر به من تاجِ سلطنت بخشید

از این به بعد شهنشه گدای من شده است

۹

صدای عارف پُر کرد صفحهٔ آفاق

به این جهت غزلش نقلِ انجمن شده است

تصاویر و صوت

عارف قزوینی شاعر ملی ایران - عارف قزوینی - تصویر ۱۸۳

نظرات