
عارف قزوینی
شمارهٔ ۱۳ - خوشی به گریه
۱
فتادم از نظر آن لحظهای که دور شدم
خوشم به گریه که از دست هجر کور شدم
۲
گهی به میکده و گاه در خراباتم
هزار شکر که با اهل درد جور شدم
۳
دعاش گفتم و دشنام هم نداد جواب
کجاست مرگ که پیش رقیب بور شدم
۴
به نرد عشق تو عمری به ششدر افتادم
در این قمار دگر لات و لوت و عور شدم
۵
دو چشم مست تو دنبال شور و شر میگشت
شدم چو مست به همچشمیاش شرور شدم
۶
بهشت و حوری و کوثر به زاهد ارزانی
بیار می که بری از بهشت و حور شدم
۷
ز دست هجر تو کنجی نشسته عارف و گفت
چو نیست چاره ز بیچارگی صبور شدم
نظرات