عارف قزوینی

عارف قزوینی

شمارهٔ ۳۲ - دل خوار کرد

۱

دل خوار کرد در بر هر خار و خس مرا

نگذاردم به حال خود این بوالهوس مرا

۲

از بس که غم کشیده مرا سر به زیر پر

خوش‌تر ز عالمی شده کنج قفس مرا

۳

پرسد طبیب درد دلم را چه گویمش

چون نیست اهل درد همین درد بس مرا

۴

با هرکسی ز مهر زدم دم چو خود نبود

اهل وفا نگشت یکی دادرس مرا

۵

مستم رها کنید بگریم به حال خویش

مست آنقدر نیم که بگیرد عسس مرا

۶

چون نورسیده‌ام ز ره ای پیر می‌فروش

از آن شراب کال یکی کام رس مرا

۷

چنگی به دل نمی‌زندم نغمه‌های عود

ای تار و نی شوید دمی هم‌نفس مرا

۸

گفتم که بد معرفی عارف شدی و گفت

«این نام نیک تا ابدالدهر بس مرا!»

تصاویر و صوت

دیوان میرزا ابوالقاسم عارف قزوینی، برلین، نوروز 1342 - تصویر ۱۴۲
عارف قزوینی شاعر ملی ایران - عارف قزوینی - تصویر ۵۵۹

نظرات