عارف قزوینی

عارف قزوینی

شمارهٔ ۶۴ - غزلی راجع به کلنل محمد تقی خان

۱

زنده به خون‌خواهی‌ات هزار سیاووش

گردد از آن قطره خون که از تو زند جوش

۲

عشق به ایران به خون کشیدت و این خون

کی کند ایرانی ار کس است فراموش

۳

دارد اگر پاس قدر خون تو زیبد

گردد ایران هزار سال سیه‌پوش

۴

همسری نادرت کشاند به جایی

کار که تا نادرت کشید در آغوش

۵

از پی کسب شرف کشید شرافت

تا نفس آخر از تو غاشیه بر دوش

۶

شعلهٔ شمع دلاوری و رشادت

گشت در این مملکت ز بعد تو خاموش

۷

جامهٔ ننگین لکه‌دار به تن کرد

دوخت هر آن بی‌شرف به قتل تو پاپوش

۸

سر سر خود به خاک بردی و برداشت

از سر و سر تو نبش قبر تو سرپوش

۹

قبر تو گر نبش شد چه باک به یادت

ریخته در مغزها مجسمهٔ هوش

۱۰

مست شد از عشق گل به نغمه درآمد

بلبل، و عارف ز داغ مرگ تو خاموش

تصاویر و صوت

دیوان عارف قزوینی به کوشش عبدالله بهسرشتی - عارف قزوینی - تصویر ۷۷

نظرات