
عارف قزوینی
شمارهٔ ۷۳ - مژده و نیشتر غزل ذوقی
۱
نمود با مژه کاری که نیشتر نکند
به دل بگو که از این غمزه بیشتر نکند
۲
خدنگِ غمزهٔ کاریت با دلم آن کرد
که هیچوقت توانگر به کارگر نکند
۳
دو طُرّهٔ تو به شوخی و بازی آن کرده است
به دل که طفل به گنجشکِ کندهپر نکند
۴
لبِ تو آبِ حیات است و کِشتِ تشنگیام
بگو لبت لبِ لبتشنه تشنهتر نکند
۵
به بیحسابیِ خونابِ دل به صورت و چشم
ببین که چشم خود از کینه این ضرر نکند
۶
به پای نخلِ قدت سنگِ عشق سینه زدم
رقیب گو سرِ هر کوچه نوحه سر نکند
۷
من از دعای سحر زاهدا شدم مأیوس
نگفته بهتر وقتی که حرف اثر نکند
۸
مرا در این سرِ پیری به حال خود ای کاش
گذاردم دل و زین بیش دربهدر نکند
۹
رقیب دستبهسر گشت گوش شیطان کر
خدا کند که از این رهگذر گذر نکند
۱۰
بگو به عارف از این بیش سربهسر مگذار
ز جان گذشته تفکر به تَرکِ سر نکند
نظرات