
عارف قزوینی
شمارهٔ ۷۴ - بار فلک
۱
غم هجر تو نیمهجانم کرد
کرد کاری که ناتوانم کرد
۲
زیر بار فلک نرفتم لیک
بار عشق تو چون کمانم کرد
۳
ضعف چون آه سینهٔ مظلوم
دگر از هر نظر نهانم کرد
۴
نیست باقی جز استخوان غم عشق
عاقبت صاحب استخوانم کرد
۵
به تصور نیارم آنچه که آن
به تصور نیاید آنم کرد
۶
دستپروردهٔ مرا گیتی
دست دستی بلای جانم کرد
۷
دل چون موم نرم من به تو ای
سنگدل باز مهربانم کرد
۸
بس که بدبین بُوَد دل از چشمم
به دو چشمت که بدگمانم کرد
۹
یار بد داد امتحان صد بار
با وجودی که امتحانم کرد
۱۰
نیست عارف به از سکوت به من
آنچه میخواست دل زبانم کرد
نظرات