
عارف قزوینی
شمارهٔ ۸ - اندیشه وصل
۱
از سر کوی تو یک چند سفر باید کرد
ز دل اندیشه وصل تو بدر باید کرد
۲
ماه رخسار تو گر سر زند از عقرب زلف
صنما گردش یکدور قمر باید کرد
۳
در ره عشق بتان دست ز جان باید شست
طی این وادی پر خوف و خطر باید کرد
۴
بر سر کوه ز دست تو مکان باید جست
گریه از دست غمت تا به سحر باید کرد
۵
پیش از آنی که جهان گِل نکند دیده من
مشت خاکی ز غم یار به سر باید کرد
۶
در قمار ره عشقش سر و جان باید باخت
عمدا اندر سر این کار ضرر باید کرد
۷
چشم مستش ز مژه تیر بر ابرو پیوست
ترک مست است و کماندار حذر باید کرد
۸
عارفا گوشه عزلت مده از کف که دگر
از همه خلق جهان صرف نظر باید کرد
تصاویر و صوت

نظرات
احمدرضا کلانتری