عارف قزوینی

عارف قزوینی

شمارهٔ ۱۸

۱

شانه بر زلف پریشان زده‌ای به به به

دست بر منظرهٔ جان زده‌ای به به به

۲

آفتاب از چه طرف سر زده امروز که سر

به من بی‌سر و سامان زده‌ای به به به

۳

صف دل‌ها همه بر هم زده‌ای ماشاءاله

تا به هم آن صف مژگان زده‌ای به به به

۴

صبح از دست تو پیراهن طاقت زده چاک

تا سر از چاک گریبان زده‌ای به به به

۵

من خراباتیم از چشم تو پیداست که دی

باده در خلوت رندان زده‌ای به به به

۶

تو بدین چشم گر عابد بفریبی چه عجب

گول صد مرتبه شیطان زده‌ای به به به

۷

تن یک‌لایی من بازوی تو سیلی عشق

تو مگر رستم دستان زده‌ای به به به

۸

بود پیدا ز تک و پوی رقیب این که تواَش

همچو سگ سنگ به دندان زده‌ای به به به

۹

عارف این گونه سخن از دگران ممکن نیست

دست بالاتر از امکان زده‌ای به به به

تصاویر و صوت

دیوان میرزا ابوالقاسم عارف قزوینی، برلین، نوروز 1342 - تصویر ۱۰۳
دیوان عارف قزوینی به کوشش عبدالله بهسرشتی - عارف قزوینی - تصویر ۵۴
عارف قزوینی شاعر ملی ایران - عارف قزوینی - تصویر ۲۹

نظرات

user_image
سرِ زمین
۱۳۹۸/۰۱/۱۴ - ۱۶:۲۲:۲۷
سلامبیت دوم اصلاح شودآفتاب از چه طرف سر زده امروز که من...
user_image
سرِ زمین
۱۳۹۸/۰۱/۱۴ - ۱۶:۲۴:۰۵
عذر میخوام :افتاب از چه طرف سر زده امروز که سر...
user_image
رضا
۱۳۹۸/۰۴/۲۲ - ۰۴:۳۱:۵۹
بیت ششم مصرع اول به روایت محمد صالح علاگر که عابد شود آشفته مویت چه عجب
user_image
شکیب shakib.falaki@gmail.com
۱۴۰۱/۰۲/۱۶ - ۱۵:۴۷:۲۱
این تصنیف را زنده یاد نادر گلچین هم با ارکستر فرهنگ و هنر به سرپرستی فریدون ناصری هم خوانده است