عارف قزوینی

عارف قزوینی

شمارهٔ ۳۶

۱

باد صبا بر گل گذر کن

(گل گذر کن، گل گذر کن)

از حال گل ما را خبر کن

۳

ای نازنین، ای مه جبین

با مدعی کمتر نشین

بیچاره عاشق، ناله تا کی

یا دل مده یا ترک سر کن (ترک سر کن)

۵

شد خون فشان چشم تر من

پر خون دل شد ساغر من

۶

ای یار عزیز مطبوع و تمیز

در فصل بهار با ما مستیز

آخر گذشت آب از سر من

ببین چشم تر من

۸

گل چاک غم بر پیرهن زد

(پیرهن زد پیرهن زد)

۹

از غیرت، آتش در چمن زد

(در چمن زد، در چمن زد)

۱۰

بلبل چو من شد در چمن

دستان سرا بهر وطن

۱۱

دیدی که ظالم تیشه اش را

(تیشه اش را)

آخر له چای خویشتن زد

(آخر به پای خویشتن زد)

۱۳

ایرانیان از بهر خدا

یک دل شوید از صدق و صفا

۱۴

تا چند غرض؟ تا کی دودلی؟

تا چند نفاق؟ تا کی دغلی؟

۱۵

آخر بس است این کج عملی

بس است این منفعلی

تصاویر و صوت

عارف قزوینی شاعر ملی ایران - عارف قزوینی - تصویر ۴۲۲

نظرات

user_image
محمدرضا شیرخوانی
۱۳۹۹/۰۷/۱۸ - ۱۶:۵۴:۴۹
این تصنیف ساخته ی جهانگیر مراد یا حسام اسلطنه می باشد
user_image
جهن یزداد
۱۴۰۰/۰۳/۱۰ - ۰۴:۵۷:۳۹
اخر له پای خویشتن زد گمانم یعنی به پای خویشتن زد