آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۱۰۰۵

۱

شکر گویم یا شکایت از تو ای شاه سیاه

ما تو تابنده ماه من همان در خوابگاه

۲

آه بر لیلا چه رفته تا نیاید در حشم

بسته راه او مگر مجنون زخیل اشک و آه

۳

گر براه مصر بینی ساربانا چشمه ای

چشم یعقوب است مانده منتظر در عرض راه

۴

دوزخی در سینه دارم بی تو جیحونی بچشم

اشک و آه و رنگ رخسارم بر این دعوی گواه

۵

ای زلیخا تو بخواب ناز خفته با عزیز

ناز پرور یوسفت افتاده اندر قعر پاه

۶

اشک بی روی تو گلگون دیده از حسرت سفبید

چهره از غم کهربائی جسم از هجر تو کاه

۷

میکند شبگیر هر جا هست در عالم سفر

من بیک شبگیر بر گردون فرستم پیک آه

۸

تا ببیندت مگر خواهند خون خویشتن

کشتگان تو بمحشر زین تظلم دادخواه

۹

از سیاهی شب هجران ندارم چاره ای

هم مگر آشفته بر زلفش برم این شب پناه

۱۰

کافتاب و ماه دارد زلف او در آستین

دادخواهان راست چون زنجیر عدل پادشاه

۱۱

آن شهنشاه فلک ایوان علی شیر خدا

کِش بود عرش برین کم پایه‌ای از بارگاه

تصاویر و صوت

نظرات