آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۱۰۱۶

۱

آید از عشق کار شایسته

من و آن کار بار شایسته

۲

روزگاری بعشق کردم سر

یاد از آن روزگار شایسته

۳

فاش کردند سر حق عشاق

گو بیاد آر دار شایسته

۴

نیست هر دغدار بنده عشق

منم آن داغدار شایسته

۵

هر بهاری خزان زپی دارد

جسته ام نوبهار شایسته

۶

بختی عقل را ززلف بتان

شد به بینی مهار شایسته

۷

گر هزاران حدیث گل گویند

نبود چون هزار شایسته

۸

میرسد کاروان مصر زراه

سرمه کن زآن غبار شایسته

۹

مدعی رفت جهد کن که بود

وقت بوس و کنار شایسته

۱۰

کشت دردسرم بده ساقی

زآن می بی خمار شایسته

۱۱

کسوت حسن نیکوان یا رب

از چه پود است و تار شایسته

۱۲

داری آشفته چون قرار بعشق

بگذر زآن قرار شایسته

۱۳

که بود عشق پرتو ازلی

علی آن پرده دار شایسته

تصاویر و صوت

نظرات