
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۱۰۲۴
۱
زابروان تیغِ دوسَر بر مه و مهر آختهای
رتبهٔ خود چه توان کرد که نشناختهای
۲
هیچکس راه نبرده که کجا منزل تست
چون کلیسا و حرم هردو بپرداختهای
۳
گفتی ای عقل که با عشق کنم ساز نبرد
پنجه ای صعوه به شاهین ز چه انداختهای
۴
مطربا راست نوازی ره عشاق بیار
اینچنین نغمه از این پرده تو ننواختهای
۵
این صفآرایی مژگانِ سیه حاجت نیست
که به یک غمزه تو کار دو جهان ساختهای
۶
دین و دل صبر و خرد رفت به تاراج نظر
تا تو ای عشق دو اسبه به سرم تاختهای
۷
نوبت سلطنت امروز بزن کز خم زلف
پرچم از غالیه بر مهر و مه افراختهای
۸
سروناز که در این باغ شده جلوهگهت
که تو را طوق به گردن بود و فاختهای
۹
شاید آشفتهای که اکسیر مرادت بزنند
زان که در بوته اخلاصش بگداختهای
۱۰
کعبهٔ دل ز علی جا چه دهی نقش بتان
بازی عشق و چنین نرد دغل باختهای
نظرات