
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۱۰۳۱
۱
بر چهره باز زلف چلیپا شکسته ای
زنار زلف خویش و دل ما شکسته ای
۲
گر بت پرست راست چلیپا نشان کفر
بر بت چرا صنم تو چلیپا شکسته ای
۳
لؤلؤ پراکنی بعذار چو آفتاب
بر قرص ماه عقد ثریا شکسته ای
۴
بشکست چشم مست تو دلرا بغمزه دوش
پنداشتی که ساغر صهبا شکسته ای
۵
گر صف شکن شوند بیغما بتان ترک
تو ترک چین و خلخ و یغما شکسته ای
۶
بس شیشه ها بسهو شکستی و چون کنی
تا شیشه ی دلم که بعمدا شکسته ای
۷
از چهره تو شمع فلک بی فروغ شد
از زلف نرخ عنبر سارا شکسته ای
۸
بازار حسن یوسفی از تو بود کساد
در مصر نرخ کار زلیخا شکسته ای
۹
ای خامه تا مدیح علی میزنی رقم
بازار قند و طوطی گویا شکسته ای
۱۰
آشفته تا مقیم در مرتضی شدی
با پای طاق کاخ مسیحا شکسته ای
نظرات