آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۱۰۴۳

۱

نیست یعقوب را چو تو پسری

ورنه با یوسفش نبود سری

۲

اینکه در راه عشق نوسفری

تو زپا نالی و مراست سری

۳

این جمال و کمال و خلق نکو

ملکی یا که حور یا بشری

۴

شمع پروانه را بسوخت چنان

کز وجودش بجا نماند اثری

۵

به تو مستغرقم چنان ایشوخ

که ندارم زخویشتن خبری

۶

من نظر از تو برنمیگیرم

گر تو بر من نمیکنی نظری

۷

آنکه چون برق میرود زنظر

ریخت در آشیان ما شرری

۸

میتوان کردنش به تو نسبت

کله بندد زمشگ گر قمری

۹

از شب هجر روز محشر را

کرد ایزد حدیث مختصری

۱۰

گفتمش رو مپوش آشفته

گفت با آینه تو بی بصری

تصاویر و صوت

نظرات