آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۱۰۴۵

۱

بر سمن تا خطی از غالیه تحریر نکردی

آیت حسن و صباحت همه تفسیر نکردی

۲

کور شد ای مه کنعان زغمت دیده یعقوب

رحمی ای تازه جوان بر پدر پیر نکردی

۳

قاصدا نام مرا بردی و غمگین شده یارم

خوب شد شرح غمم را همه تقریر نکردی

۴

تا کمان ابروی تو کرده به زه تیر نظر را

نیست صیدی که در این ناحیه نخجیر نکردی

۵

کی تو نقاش توانی که کشی نقش نگارم

تو که هیچ آن دهن شیرین تصویر نکردی

۶

گر نه ای آهوی مشکین نظر شیر شکاری

از چه مرغ دل مسکین هدف تیر نکردی

۷

می کهنه ببرد اندوه دیرینه حکیما

داروی دفع غم اینست تو تدبیر نکردی

۸

مستی ای نرگس جادو که زدی تکیه بر ابرو

مست می تا نشدی تکیه بشمشیر نکردی

۹

ایکه هست از نظر لطف تو آبادی عالم

دل ویرانه ما را زچه تعمیر نکردی

۱۰

تا که افتاده بکف سبحه ات ای زاهد خودبین

نیست یکتن که باو حیله و تزویر نکردی

۱۱

خوش اثر کرد سر زلف تو زنجیر جنون شد

خواب آشفته ما را که تو تعبیر نکردی

تصاویر و صوت

نظرات