آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۱۰۴۶

۱

ایکه بر عارض افروخته بر دل ناری

از چه رحمت بدل سوختگانت ناری

۲

بت پرستان جهان راست حمایل زنار

بر بت و چهره تو از زلف کنی زناری

۳

گر زلیخا نگرد روی تو بی پرده به مصر

حاش لله که به یوسف بودش بازاری

۴

مار زلفین تو عمدا بزند زخم بجان

عقرب آسوده شود تا نکند آزاری

۵

لوث زهدت نرود از دل و جان ای زاهد

تا بکفاره شوی خاک بود در خماری

۶

لاجرم سلطنت کون و مکانش بخشند

هر که بر بندگی عشق کند اقراری

۷

وه که در ساحت دل نیست جز اقلیم خراب

زآنکه جز عشق در این خانه بود معماری

۸

تهمت دل به که بندم که بسینه گم شد

که در این خانه بجز تو نبود دیاری

۹

تا که آشفته حدیث سر زلف تو نوشت

طبله مشک ختن را نخرد عطاری

تصاویر و صوت

نظرات