
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۱۰۴۸
۱
چند مسافرت دلا سوی حجاز میکنی
کعبه دل طواف کن گر تو نماز میکنی
۲
طوف دل شکسته کن میل درون خسته کن
چون به حقیقی رسی ترک مجاز میکنی
۳
گفتمش این نیاز من گفت نه یکهزار نه
خود تو اگر ز ناز ما کسب نیاز میکنی
۴
برگ حجاز عشق را توشه به جز صفا منه
زاد سفر زآب و نان بیهده ساز میکنی
۵
نرگس مست خفتهاش دیده مردمان ببست
نرگس باغ چشم خود بیهده باز میکنی
۶
قصه این و آن مخوان وصفی از آن دهان بگو
رفت سبکتکین و تو وصف ایاز میکنی
۷
گفتم آشفته را ز تو بود عجب فسانه
گفت بگو ز زلف اگر قصه دراز میکنی
نظرات