آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۱۰۵۵

۱

فصل گل گفته واعظ نکنی می نوشی

وقت آنست که سجاده بمی بفروشی

۲

چشم مست تو زنو عربده آغاز کند ‏

زلف و ابروی تو گفتند زبس سر گوشی

۳

چون بخود آیم و هشیار شوم کاندر بزم

ساغر چشم توام داد می بیهوشی

۴

خیز چون ساغر می لب بلب یار بنه

چند با این دل پرخون تو چو خم در جوشی

۵

چنگ زد در خم آن زلف زقلب آشفته

جای آنست که چون چنگ بجان بخروشی

۶

مه من گر شودت مشتری ای یوسف مصر

خویشتن را چو غلامان حبش بفروشی

تصاویر و صوت

نظرات