آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۱۰۶۵

۱

روز نخواهد آمدن چون شب ما به روشنی

بیهده نوبتی چرا نوبت صبح میزنی

۲

عقل به صبر می‌دهد پندم بی خبر که تو

رشته عقل میبری ریشه صبر میکنی

۳

غمزه ترک راهزن عربد ساز کرده ای

توبه عهد و جام دل مستی جمله نشکنی

۴

پرده میکشان دری روی به صومعه بنه

پرده ز کار زاهدان خواهی اگر برافکنی

۵

سوخته داغ لیلیم کشته به غمزه سلمیم

آتش عشق را زند هر که رسید دامنی

۶

کبر و منی ز حد بشد خیز بیار ساقیا

تا که رهم ز ما و من ز آن می کهنه یک منی

۷

آشفته گر نگار ما پرده ز چهره برکشد

هر سر کوی و برزنی گردد طور ایمنی

تصاویر و صوت

نظرات