
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۱۰۷۱
۱
داشت خمارم سر دیوانگی
ساقیم آورد می خانگی
۲
گو ننهد پای در این سلسله
هر که ندارد سر دیوانگی
۳
شمع جمالت چو تجلی کند
مهر و مه آیند به پروانگی
۴
عقل به افسانه بخفت هنوز
عشق فسونساز به افسانگی
۵
من نکنم جز سخن آشنا
عشق نکوبد در بیگانگی
۶
عقل نتابد خطر عشق را
عشق بود آفت فرزانگی
۷
باده حلال است به فتوای عقل
لعل تو آید چو به میخانگی
۸
ختم شد آشفته به رندیّ و عشق
پیر خرابات به مردانگی
۹
شیر خدا کآدم و نوحش به حشر
فخر نمایند به همخوانگی
نظرات